نزار قبانی و انفجار بیروت

نزار قبانی، شاعر معاصر سوری و یکی از بزرگترین شاعران عرب معاصر است. او در جوانی وارد وزارت خارجه‌ی سوریه شد و در کشورهای مصر، ترکیه، انگلیس، اسپانیا، چین و لبنان به وزارت خارجه‌ی سوریه خدمت کرد. در سال 1966 از کار دیپلماسی کناره گرفت تا به ادبیات بپردازد. اشعار زیادی از او به یادگار مانده است. مخصوصا در دهه‌ی نود میلادی اشعار شاخصی سرود و به نقد سیاستمداران عرب پرداخت. این آثار هریک در زمان خود بحث و جدل زیادی را برانگیختند.
همسر او، بلقیس، در سال 1982 در انفجاری انتحاری در برابر سفارت عراق در بیروت فوت کرد. او در قصیده‌ای سوزناک مسئولیت قتل را متوجه حاکمان فاسد عرب دانست:

"...سأقول فی التحقیق...
انی قد عرفت القاتلین..
بلقیس...
یافرسی الجمیلة...
إننی من کل تاریخی خجول
هذی بلاد یقتلون بها الخیول..
هل موت بلقیس... هو النصر الوحید فی تاریخ کل العرب؟..."

چیزهای کوچک با اهمیت


بسیار پیش می‌آید که دنبال بهبود روش انجام کار و ایجاد تغییرات مثبت در روند انجام مسائل و یا برداشتن یک معضل از سر راه خود هستیم. بسیاری از افراد در نگاه اول دنبال انجام تغییرات خیلی بزرگ و ریشه‌ای برای حل این مسائل هستند. آن‌ها احتمالا نمی‌دانند که اغلب مشکلات بزرگ از مسائلی کوچک و پیش‌پا‌افتاده نشئت می‌گیرند.
مثلا چند روز پیش وقتی یکی از هم‌کلاسی‌ها از کمبود زمان برای انجام تکالیف و دشوار بودن آن‌ها گلایه می‌کرد، استاد به او گفت:«من می‌دونم شماها خیلی کار دارید، همه‌مون کارای دیگه‌ای جز درس داریم. ولی یه راهی بهتون میگم که تو کاراتون رعایت کنید حالا نه فقط تو درس و تمرین... روزی که تمرین تعیین میشه یه نگاه بهش بندازید و یا اگر مقاله‌ای بهتون میدم یه ربع وقت بزارید سریع بخونیدش. بعد بزارید تا چند روز بعد که بشینید و انجامش بدید. ذهنتون تو این مدت بهش فکر می‌کنه و نتیجه‌ی کار خیلی خوب از کار درمیاد در حالی که وقت زیادی ازتون نمی‌بره...»

این نکته رو من قبلا توجه کرده بودم به علاوه‌ی مثال‌های متعدد دیگه.

مثلا این که کارا رو تو دفترچه بنویسم و آخر شب وارد تقویم کنم. یا مثلا تو مترو چیزی برا خوندن همراه داشته باشم یا همیشه به همه سلام کنم و لبخند بزنم حتی اگر هیچ خوشحال نباشم. یا هر نوشته‌ای بنویسم، بالاش تاریخ بزارم و یا و یا و ...

شما هم از این کارای کوچیک انجام میدید؟

روضه

از یکی از اشقیای کربلا پرسیدند که آیا جایی از روز عاشورا و بی‌رحمی‌هایت بود که دلت به حال حسین -علیه السلام- بسوزد؟ گفت تیرهای زیادی زدم ... در هیچ موردی دلم نسوخت حتی وقتی تیر به گلوی طفل شش‌ماهه زدم دلم نسوخت ولی وقتی حسین -علیه السلام- او را زیر عبای خود گرفت و می‌خواست به سمت خیمه‌ها برگردد، یک قدم به سمت خیمه‌ها می‌رفت و یک قدم برمی‌گشت، آن‌جا بود که دلم به حال او سوخت...

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین -علیه السلام- ...

پ.ن. لابه لای عزاداری هایتان مرا هم فراموش نکنید... اصلا بگذارید همین الان که این را می خوانید دست به نقد از شما یک دعا التماس کنم.

من دوست ندارم گل‌ها را پرپر کنم

بعضی آدم‌های «خیلی خوب» در زندگی روزمره‌ی تو هستند که فقط از «دور» آن‌ها را می‌بینی. هیچ‌گاه با آن‌ها صحبت نمی‌کنی و هیچ‌گاه فرصتی نمی‌یابی تا رفتارها و خلق‌وخوی‌شان را بسنجی و همین باعث می‌شود چهره‌ی پسندیده‌‌ی آن‌ها در ذهن تو تداوم بیابد و تثبیت شود.
اگر فردی به این مرحله برسد، دیگر من دوست ندارم از نزدیک با او آشنا شوم چون مطمئنا این قدر که از دور به نظر می‌رسد کامل و پاک و خوش‌قلب و نیکوکار نیست؛ اگر چنین کسی را بیشتر و بهتر بشناسم، این چهره‌ی خوب تخریب می‌شود و این کار مثل این است که گلی خوش‌رنگ و خوش‌بو را پرپر کرده باشم.

من دوست ندارم گل‌ها را پرپر کنم...

دلمان برایتان تنگ می‌شود، سربازان میهن!


ای کاش جان می‌سپردیم ما نیز در راه میهن
مثل شهیدان گمنام: سربازهای وظیفه

ای قهرمانان که کردید از مرز آرش حفاظت
ایران به یاد شما هست، تا جاودان تا همیشه

پ.ن. برای سربازهایی که در مرز سراوان با خون رنگین خود از کشور ما پاسداری می‌کردند. سربازهایی از جنس هم‌بازی‌های دوران کودکی، سربازهایی از جنس بچه‌های ایران.

من هنوز خیلی پیر نشده‌م!

چند وقتی هست که تعداد افرادی که به نحوی دوست دارن از تجربه‌های من استفاده کنن، بیشتر شده. تجربه‌هایی که میتونه خیلی متفاوت باشه. از درس گرفته تا زندگی تا کار و ... . راستش رو بخواید از این که در شرایطی قرار دارم که تجربیات و دانسته‌های من اونقدر مهم هست که عده‌ای بخوان ازش استفاده کنن، خوشحالم و از در اختیار گذاشتن اونا هم دریغ نمی‌کنم. ولی این مسئله یه جنبه‌ی دیگه هم داره و اون اینه که بخش‌هایی از زندگی من گذشته و  دیگه هم برنمی‌گرده! یا اگر بخوام واضح‌تر بگم: «منم پیر شده‌م!»
خوشبختانه هنوز مسائل زیادی هست که هنوز تجربه‌شون نکرده‌م و بسیار پیش میاد در مورد مسئله‌ای جستجو کنم و یا از افراد باتجربه‌تر مشورت بگیرم. این مسائل هم میتونه خیلی متفاوت باشه از درس گرفته تا زندگی تا کار تا تفکر و یادگیری و ... . این مسئله من رو امیدوار می‌کنه که «من هنوز خیلی پیر نشده‌م!»

سالم باشید و موفق!

زندگی در دستان فراماسونرها

باور نمی‌کردم اما انگار باید پذیرفت
افتاده دنیای من هم دست فراماسونرها

پ.ن. علیرضاخان! بخوای اینجوری ادامه بدی میرم میهن‌بلاگ! اون‌وقت بی‌حرف‌دار میشیا!! از ما گفتن...
پ.ن. از این لینک (+) می‌تونید برنامه‌های «شما که غریبه نیستید» رو گوش کنید. هر قسمت حدود 25 دقیقه طول می‌کشه. برنامه راجع به زندگی هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده‌ی داستان قصه‌های مجید و چندین کتاب‌ دیگه‌ست. مجری با خود آقای کرمانی، در مورد سال‌های کودکی و جوانی‌ش صحبت می‌کنه. جالبه خدمتتون عرض کنم که چند سال‌ قبل موفق شدم دقایقی با آقای کرمانی صحبت کنم و کتاب «شما که غریبه نیستید» را با امضای ایشان داشته باشم. آن زمان از این موضوع خیلی خوشحال شدم.

ادب از که آموختی از بی ادبان!

همه‌ی ما، بدی‌ها و خوبی‌هایی داریم ولی معمولا بیشتر به خوبی‌ها توجه می‌کنیم و حتی سعی می‌شه از بدی‌هامون هم تصویر خوب و توجیه‌شده‌ای ارائه بدیم. به عبارت دیگه، بدی‌هامون رو اونقدرا هم بد نمی‌بینیم!
همه‌‌مون دوست داریم بدی‌هامون رو بفهمیم و برا اصلاح اونا بکوشیم. اما این یه کار ساده نیست! ولی من فکر می‌کنم یه راهکار برا این موضوع به دست آوردم. این راهکار رو از طریق تجربه کسب کردم! (قدرشو بدونید!)
بعضی وقتا هست تا یه ضعف یا ایرادی تو خود آدم هست، خیلی بهش اهمیت نمی‌ده و زشتی اونو درک نمی‌کنه، ولی وقتی همون مسئله رو تو یه نفر دیگه می‌بینه، بهتر متوجه موضوع می‌شه. تو این مواقع آدم سریع سعی می‌کنه برا خودش مسئله رو توجیه کنه و بگه این اونی که من میگم نیست!
آدما اگر بدونن، در صورتی که این توجیه رو انجام ندن، چقدر میتونن روز به روز بهتر و مطلوب‌تر بشن، هیچ وقت اینکارو انجام نمی‌دن!

شاید معنی حرف لقمان که گفت:«ادب از بی‌ادبان آموختم» چیزی تو همین مایه‌ها باشه!

زنده باشید و موفق. عیدتون مبارک.

آن‌ها سخن از زبان من می‌گویند ...

در وبلاگ اسبقم در بلاگفا، قبل از وبلاگ مرحومم در میهن‌بلاگ، یاد گرفته بودم بعضی از حرف‌هایم را با عکس و پیوند روزانه و پانوشت و ... بزنم. ولی تا حالا در این وبلاگ از عکس و پیوند روزانه زیاد استفاده نکرده‌ام. دوست دارم از این به بعد با درج پیوندهای روزانه هم سخن‌پراکنی کنم. 
چه اصراری است که حرفی که بقیه زده‌اند را من دوباره بزنم؟

سالم باشید و موفق!