یک چیز کوچک
دانشجویی از نگهبان میخواست او را به داخل راه دهند تا به جلسهی کنکور برسد؛ قبول نمیکرد چون آزمون شروع شده بود. فکر کردم که همین چند دقیقه تاخیر، به خاطر ترافیک شهر یا خواب بیموقع عصرانه یا خرابشدن ماشین و یا هر چیز دیگر، چقدر میتواند سرنوشت او را عوض کند...
شاید این یکی از همان چیزهای کوچک بااهمیت باشد که قبلا (+) حرفش را زده بودم.
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۲:۳۶ ب.ظ توسط حرف دار
|