یک چیز کوچک

دانشجویی از نگهبان‌ می‌خواست او را به داخل راه دهند تا به جلسه‌ی کنکور برسد؛ قبول نمی‌کرد چون آزمون شروع شده‌ بود. فکر کردم که همین چند دقیقه تاخیر، به خاطر ترافیک شهر یا خواب بی‌موقع عصرانه یا خراب‌شدن ماشین و یا هر چیز دیگر، چقدر می‌تواند سرنوشت او را عوض کند...

شاید این یکی از همان چیزهای کوچک بااهمیت باشد که قبلا (+) حرفش را زده بودم.

هواداری...هواداری

از من خواسته‌اند که هواداری‌ام را ثابت کنم. لحظه‌ی سختی است اما چاره‌ای نیست. زندگی مردان بزرگ با لحظات سخت عجین شده است، من باید بروم و هواداری‌ام را ثابت کنم... فعلاً خداحافظ...

پ.ن. «هوادار، دربی تو راهه! هواداریتو ثابت کن!  قرمزها پیامک به 88888 آبی‌ها پیامک به 99999. جایزه ....»