از یکی از اشقیای کربلا پرسیدند که آیا جایی از روز عاشورا و بی‌رحمی‌هایت بود که دلت به حال حسین -علیه السلام- بسوزد؟ گفت تیرهای زیادی زدم ... در هیچ موردی دلم نسوخت حتی وقتی تیر به گلوی طفل شش‌ماهه زدم دلم نسوخت ولی وقتی حسین -علیه السلام- او را زیر عبای خود گرفت و می‌خواست به سمت خیمه‌ها برگردد، یک قدم به سمت خیمه‌ها می‌رفت و یک قدم برمی‌گشت، آن‌جا بود که دلم به حال او سوخت...

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین -علیه السلام- ...

پ.ن. لابه لای عزاداری هایتان مرا هم فراموش نکنید... اصلا بگذارید همین الان که این را می خوانید دست به نقد از شما یک دعا التماس کنم.