لذت خرید آنلاین و ...
لحظات بیصدا
دو پاره ی شوخی و جدی!
گر سلیمان نیستم من را چه باک؟ / داسـتـانپـرداز صـدها قـالیام
گـرچـه گـامـی در سـفـر نـنهادهام / عـاشـق افـراد تـرمـیـنـالـیام
***
گـاهـگـاهـی پـیشـگــویـی میکنم / پیشگویی کهنهکار و عـالـیام
تـا کـه استـقلال صدر جدول است / لاجـرم مـن نـیـز اسـتـقلالیام
ما «جهانی» فکر نمی کنیم ...
ما ایرانی ها، همزبانان اندکی در دنیا داریم و از زبان های دیگر چیز زیادی نمی دانیم. تعداد اندکی هستند که با زبان های عربی و انگلیسی آشنایند و تعداد بسیار کمتری از آن ها قادر به برقراری ارتباط موثر با سایر ملت ها از طریق دانسته های زبانی خود هستند. قریب به اتفاق ایرانیانی که برنامه های ماهواره ای را در اختیار دارند، نمی توانند از آن برای یادگیری چیزهای تازه در مورد دنیا، کشورهای دیگر استفاده کنند و از این طریق به تدریج دنیایی تازه را در برابر خود و فرزندان خود قرار دهند. آن ها بیشتر اوقات خود را به تفریح می گذرانند و به موسیقی گوش می دهند. متاسفانه رفتار عوام مردم، که بر آن ها حرجی نیست، در کسانی که امید می رود پیشگام اصلاح باشند نیز اثر نهاده و جای امام و ماموم عوض شده است. اینها باعث می شود که تلویزیون های خارجی حقایقی را که به زبان مردم کشور خودشان بیان می کنند، در شبکه ای موازی که برای فارسی زبانان و بالاخص ایرانیان، وارونه جلوه دهند.
اما برخلاف ما، عرب زبانان از مزیت مهمی برخوردار هستند: در دنیا 24 کشور با زبان رسمی عربی وجود دارد که در گستره ی جغرافیایی گسترده ای قرار دارند و تاریخ و فرهنگ متفاوت آن ها غنای خوبی به فضای فکری جوان معاصر عرب داده است. همین طور برای یک اسپانیاییزبان، از اروپا گرفته تا سراسر آمریکای جنوبی، همزبانانی پیدا می شود و او می توانند زندگی کردن ها و فکر کردن های متفاوت را به سادگی ببیند و از تجربه ی فراوانی برخورداد گردد. آن ها می توانند جهانی زندگی کنند، جهانی فکر کنند و جهانی نگاه کنند.
آموختن زبان های جدید روز به روز اهمیت بیشتری برایم پیدا می کند.
پ.ن. اخیرا در دانشگاه شریف به موازات زبان انگلیسی، زبان های فرانسوی، روسی، اسپانیایی و آلمانی نیز تدریس می شود. متاسفانه این برنامه درست یک ترم بعد از آن که من درس زبان را گرفته بودم، آغاز شد و در غیر اینصورت، حتما به جای انگلیسی، یکی از این زبان ها را برای یادگرفتن انتخاب می کردم. قطع به یقین آشنایی با مقدمات یک زبان جدید فایده بیشتری نصیب دانشجویان خواهد کرد تا آموختن چند واژه جدید از یک زبان قدیمی.
پ.ن. نمی خواهم زیاد حرف بزنم و کوتاه می گویم: آموختن مناسب زبان فارسی و خواندن کتاب های پیشینیان و معاصران نیز یک زندگی جدید در اختیار ما قرار می دهد.
پ.ن. دامنه ی harfdar.ir به وبلاگ جدید متصل شد و از این پس می توانید از آن استفاده نمایید.
حدیثی از امام صادق-علیه السلام-
ايّاكَ وَ خَصْلَتَينِ: اَلضَّجَرَ وَ الْكَسَلَ، فَاِنَّكَ اِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلى حَقٍّ وَ اِنْ كَسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ حَقّا؛
از دو خصلت بپرهيز: بى حوصلگى و تنبلى، زيرا اگر كم حوصله باشى بر حق شكيبايى نكنى و اگر سست و تنبل باشى حقّى را ادا نكنى.
امالى صدوق، ص 636 / حكمتنامه جوان: ص 264
پ.ن. باشد که به این وسیله، حق نشستن بر سفره ی امام صادق -علیه السلام- را ادا کرده باشم. (منبع: + )
خمینی در فکرتان بود ...
یکی از صحنههای تاریخ معاصر ایران که یادآوری آن و دیدن تصاویرش همیشه شانههایم را میلرزاند، آنجاست که آزادگان برگشته از عراق، در حسینیهی جماران، شتابان و بیتاب به سمت صندلی خالی امام میروند. آنها که در اسارت و در بند دشمن خبر درگذشت رهبر محبوبشان را شنیدهاند، حالا ناباورانه با جای خالی او روبرو میشوند. با معصومیتی که از برادران شهیدشان به یادگار دارند، در فراق پدر معنویشان، اشک میریزند و ناله میکنند.
صحنهی عجیبی است. سرشار از عشق و احساس و مردانگی.
پ.ن. از امام نقل است که فرموده اند: «اگر روزی اسرا برگشتند و من در میان شما نبودم، سلام من را به آنان برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود...»
آغازی دیگر
سلام مجدد!
مدتها قبل در بلاگفا می نوشتم تا این که برای مدتی اینترنت دانشگاه با بلاگفا مشکل پیدا کرد و نمی توانستم به طور مناسب مطلبی بفرستم و یا با خوانندگان ارتباط برقرار کنم. به همین دلیل به میهن بلاگ کوچیدم و سه سال در آنجا نوشتم. تجربه ی خوبی بود و دلیلی نیز برای بازگشت نمی دیدم؛ هر چند در این مدت بلاگفا امکانات خود را تا حد قابل قبولی ارتقا داده است. تا این که آن جا را برای مدتی تعطیل کردم. حال دوباره آغاز می کنم. از همانجایی که نخستین بار آغاز کرده بودم هر چند خودم دیگر آن کسی که آن سال ها بود نیستم.
همزمان با وبلاگ قبلی، حسابم در گوگل پلاس را نیز بستم. حساب فیسبوک نیز که در همان سالهای قدیم هنوز ساخته نشده، تعطیل شد. حالا هیچ علاقه ای در خودم نسبت به پلاس و امثال آن احساس نمی کنم. اما نسبت به وبلاگ نویسی چرا. چه جور بگویم؟ احساس می کنم وبلاگ مال من است ولی آن ها مال من نیستند. وبلاگ از جنس من است ولی آن ها از جنس من نیستند. وبلاگ «مربوط» به من است ولی آن ها نیستند. چیزی مثل رابطه ی مادری با فرزندش و یا رابطه ی شخصی با دوستی بسیار صمیمی.
هیچ چیزی جای وبلاگ را نمی گیرد!
سالم باشید و موفق